روایت همسر شهید پورجعفری از آخرین دیدار با او| خبر شهادت حسین را از تلویزیون شنیدم
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۶۴۱۸۵۹
«بعد از نماز صبح دیدم گوشی پسرم زنگ خورد و برای صحبت رفت به سمت تراس. بعد که برگشت، هراسان گفت: تلویزیون را روشن کنید. وقتی تلویزیون را روشن کردم دیدم عکس حاج قاسم روی صفحه تلویزیون است. آنجا متوجه شدم حسین هم شهید شده است.» - اخبار سیاسی -
گروه دفاعی خبرگزاری تسنیم- حسین پورجعفری را همه وقتی شناختند که دیگر در میان ما نبود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جدیدترین خبرها و تحلیلهای ایران و جهان را در کانال تلگرامی تسنیم بخوانید. (کلیک کنید)
جدیدترین خبرها و تحلیلهای ایران و جهان را در صفحه اینستاگرامی تسنیم بخوانید. (کلیک کنید)
حسین پورجعفری به همراه حاج قاسم، ابومهدی و همراهانشان در جریان حمله تروریستی ارتش آمریکا به کاروان آنها در فرودگاه بغداد به شهادت رسید و در کنار فرمانده خود در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.
نزدیکی این دو شهید به هم به قدری بود که سردار سلیمانی در آخرین جملات وصیتنامهاش درباره این دوست و یار قدیمی خود اینگونه مینویسد: «نمیتوانم از حسین پورجعفری نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک میکرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختمشان عذرخواهی میکنم.»
در گفتگوی کوتاهی با همسر شهید حسین پورجعفری به برخی خصوصیات ایشان و نحوه همکاریاش با سردار سلیمانی و نیز آخرین دیدار با او پرداختیم که متن آن را در ادامه میخوانید:
تسنیم: شما چه زمانی با شهید پورجعفری آشنا شدید و چند فرزند دارید؟
شهریور سال 1361 زندگی مشترک من با حسین پورجعفری آغاز شد. بعد از یک ماه از زندگی مشترک، حسین آقا به عنوان بسیجی عازم جبهه شد و در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد و بعد از 4 ماه به مرخصی آمد.
بعد از تولد اولین فرزندمان دوباره به جبهه رفت و در سال 1364 از ناحیه کمر مجروح شد طوری که به نظر رسیده بود که ایشان به شهادت رسیده است ولی داخل سردخانه با تکان دادن دستش متوجه میشوند که زنده است و به یکی از بیمارستانهای شیراز منتقل میشود.
ماحصل زندگی مشترک ما 4 فرزند است 2 پسر و 2 دختر.
* همکاری شهید پورجعفری با حاج قاسم از کجا شکل گرفت و چقدر شما از میزان فعالیت آنها اطلاع داشتید؟
شهید پورجعفری از سال 62 همراه حاج قاسم بود و از سال 76 که سردار سلیمانی به فرماندهی نیروی دس منصوب شدند، در دومین سفر به کرمان، شهید پور جعفری با ایشان همراه شد.
من آن موقع سه فرزند داشتم که هر سه در حال تحصیل بودند. ما در کرمان زندگی میکردیم و دار قالی داشتیم و با همان حقوق کم و در آمد دار قالی من و حسین به مکه و سوریه رفتیم.
زندگی سختی را تحمل میکردیم و بخاطر شرایط کاری حسین هم مجبور شدیم به تهران بیاییم. در تهران هم با توجه به شرایط کاری حسین، بزرگ کردن بچهها در نبود او خیلی سخت بود ولی با همه اینها من خیلی دوستش داشتم.
یادم هست یک ماه قبل از شهادت، یک روز حسین در محل کار کمرش درد میگیرد و به بیمارستان منتقل میشود و خود حاج قاسم شخصا در بیمارستان همراهش بود. حاج قاسم با من تماس گرفت و اطلاع داد. وقتی که من به بیمارستان رفتم دیگر مرخص شده بود و فردای آن شب هم حاج قاسم با همسرش برای عیادت حسین به خانه ما آمدند. حاج قاسم خیلی حسین را دوست داشت.
* کدام ویژگی شهید پور جعفری بیشتر در خاطر شما مانده است؟
حسین انسان بسیار آرام و کم حرفی بود و سعی میکرد بیشتر گوش کند تا سخنی بگوید و فقط لبخند میزد.
اگر کسی از او کمک میخواست، قول الکی نمیداد و فقط میگفت به امید خدا و در بعضی مواقع هم با حاج قاسم مشورت میکرد.
بخاطر نوع کاری که داشت، هیچگاه از سفرها و ماموریت هایش به ما چیزی نمیگفت. من همیشه میگفتم اگر یک روز بازنشسته شدی حتما باید یک مسافرت برویم.
* آخرین دیدار شما با شهید پور جعفری چگونه رقم خورد؟
چند روز قبل از شهادتش، روز چهارشنبه به کرمان رفتیم و رفت سر مزار پدر و مادرش. علیرغم اینکه توقع داشتیم تا جمعه بمانیم، پنجشنبه به تهران برگشتیم. معمولا سفرهایش طولانی بود. اما این سفر آخرش با همه سفرهایش فرق داشت.
جمعه دور هم جمع شدیم و به بچه ها هدیهای داد. شنبه دیر وقت از سرکار برگشت و به من گفت خیلی دوست دارم فرزندان و نوههایم را ببینم. یک شنبه رفت قم. با اینکه چیزی در مورد ماموریتهایش به ما نمیگفت، ولی معلوم بود که میخواهد به یک سفر مهمی برود. دوشنبه سفرش لغو شد. صبح روز سه شنبه قبل از رفتن، از زیر قرآن ردش کردم.
نزدیک ظهر تماس گرفت و گفت: «ناهار داریم بیام خونه؟» منم گفتم بله. سفرش به بعد از ظهر همان روز موکول شده بود. مدتی بود که کمرش درد میکرد و غذایش را روی میز میخورد. عادت داشت ظرف غذا و میوه را خودش بشوید و در کار خانه هم خیلی به من کمک میکرد. ساعت 2:30 بعدازظهر دوباره از زیر قرآن ردش کردم و برای آخرین بار نگاه عمیقی به من کرد و رفت.
همان شب با من تماس گرفت و از احوال خودش برایم گفت. همیشه به من میگفت نپرس کجا هستم. فقط گفت جای اول هستم و خداحافظی کردیم.
پنج شنبه هم دوباره زنگ زد و باز هم احوال ما را پرسید و گفت از جای اول میروم به جای دوم. بعد از شهادت ما متوجه شدیم که جای اول سوریه بود و جای دوم عراق. این آخرین مکالمه ما بود.
* چطور خبر شهادت ایشان را شنیدید؟
شب جمعه بود. خیلی بی تاب بودم و از نگرانی خوابم نمیبرد. زیارت عاشورا میخواندم و صلوات میفرستادم. انگار بهم الهام شده بود که قرار است اتفاقی بیفتد.
بعد از نماز صبح دیدم گوشی پسرم زنگ خورد و برای صحبت رفت به سمت تراس. بعد که برگشت، هراسان گفت: تلویزیون را روشن کنید. وقتی تلویزیون را روشن کردم دیدم عکس حاج قاسم روی صفحه تلویزیون است. آنجا متوجه شدم حسین هم شهید شده است.
این اواخر به من میگفت ما طوری شهید میشویم که اثری از ما باقی نمیماند.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: اخبار نظامی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهید سپهبد قاسم سلیمانی سردار قاسم سلیمانی اخبار نظامی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهید سپهبد قاسم سلیمانی سردار قاسم سلیمانی تلویزیون را روشن حسین پورجعفری شهید پورجعفری حاج قاسم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۶۴۱۸۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کاش تلویزیون، این مدلی نبود
امروز روز مهمی برای فوتبال ایران در عرصه باشگاهی است؛ با توجه به اهمیت دیدارهایی که قرار است برگزار شود، ممکن است سرنوشت قهرمان این دوره از بازیهای لیگ برتر مشخص شود. دست بر قضا دو بازی بسیار مهم هم قرار است برگزار شود که هر دو تأثیرگذار و تعیینکننده خواهند بود. یکی در تبریز که استقلال صدرنشین با تراکتور مچاندازی میکند و دیگری در تهران که سپاهان به مصاف پرسپولیس میرود.
برگزاری هر دو دیدار در یک روز، چهارشنبه بزرگی را رقم زده و با توجه به حساسیت موجود در جدول ردهبندی، اهمیت این دیدارها را اگر از دربی بیشتر نکند، دستکمی از آن هم ندارد. این دو بازی با توجه به حضور تماشاگرانی که برای گرمشدن میدان پا به ورزشگاه میگذارند، ویترین مناسبی برای تبلیغ این رشته ورزشی در ایران است. البته که با توجه به رشد فضای مجازی، چنین ویترینی بیش از گذشته در عرصه بینالمللی معرفی شده، ولی فرصت بینظیری بود که بتوان از کنار آن بیشترین بهره را برای معرفی چهره دیگری از ایران برد.
قبل از ادامه مبحث همین ابتدا باید تکلیف را مشخص کرد که چنین روایتی با علم و آگاهی از این موضوع پیاده میشود که فوتبال مثل قبلا دغدغه کوچه و بازار نیست. درست در روزهایی که سفرهها کوچکتر شدهاند، خیلی نیاز به دلِ خوشی است تا برای بازیهای لیگ برتر، مثل سابق سرودستی شکسته شود. با علم به این موضوع، ولی بازهم میشد از این فرصت، استفاده درخوری کرد به شرط آنکه تلویزیون، این مدلی نبود.
این مدلی بودن تلویزیون در چند مورد خلاصه میشود؛ اول و مهمترین آنها انحصارطلبی است. صداوسیما سالهای زیادی است که اجازه تأسیس و رشد شبکههای خصوصی را نمیدهد و همه چیز باید تحت سیطرهاش قرار بگیرد. حتی اگر قرار به فعالیت بر بستر اینترنت هم باشد، باز باید این نهاد نیمچه چراغ سبزی نشان دهد. ناگفته پیداست که چنین نگاهی، روایت را یکسویه و رفتهرفته مخاطب را دلسرد میکند. نگاه تکراری به وقایع با چهرههای برمدار مانده، اجازه ذوقزدگی از مخاطب را میگیرد.
پیامد اصلی آن، ریزش مخاطب است. اتفاقی که چندسالی است رخ داده و به گواه آمار همین نهاد و البته اظهارات مسئولان ردهبالایش، برنامهها دیگر مخاطب چندانی ندارند. تمام مواردی که در بالا گفته شد، شامل برنامههای ورزشی میشوند. انحصار در این مورد تأثیرش را گذاشته و مخاطب مثل سابق استقبالی از آن ندارد. تازه برای فوتبال، خاصه از نوع پخش زندهاش، شرایط برای تلویزیون بهتر است و همچنان در زمره برنامههای پربینندهاش محسوب میشود.
ناگفته پیداست که این پربینندهبودن در مقایسه با سایر برنامههای کنونی است وگرنه کیست که نداند آمار در مقایسه با گذشته در همین بخش هم چنگی به دل نمیزند.
پس دومین مدل تلویزیون که در چنین روز مهمی برای فوتبال میتوانست بهتر باشد، ولی نیست، ریزش مخاطبش بهواسطه راندهشدن اکثر متخصصان و سپردن امور به دست آنهایی است که آمار نشان داد، صلاحیت چندانی برای تولید محتوای جذاب و البته مخاطبپسند ندارند.
غلبه نگاه پولی بر کیفیت هم دیگر مدل تلویزیون است که مخاطب فوتبالی را در چنین روزی آزار میدهد؛ پخش آگهیهای بازرگانی تا یک ثانیه مانده به شروع بازی و زیرنویسهای ناتمام در طول ۹۰ و چند دقیقه هم نشان میدهد که تلویزیون از پخش فوتبال، به دنبال بهره مالی است. افزایش درخور نرخهای آگهی در زمان پخش دیدارهای مهم هم مهر تأییدی بر این ماجرا است. این موارد بخشی از تلاش برای انحصارطلبی تلویزیون در چنین رویدادهایی را توجیه میکند؛ هرچند تمامی اتفاقات را شامل نمیشود. حالا دیگر، سخنگفتن از این بحث کهای کاش این نهاد کمی با همین فوتبال که از ثانیه به ثانیهاش درآمدزایی میکند با روی خوش تا میکرد و دستی در جیب میکرد تا باشگاههای تا بن گرفتار بدهی را نجات دهد، امری آرمانگرایانه به نظر میرسد.
اصولا، اما در دنیایی بهتر، در چنین چهارشنبههایی که مردم هم دل و دماغی برای پیگیری بازیهای فوتبال داشته باشند، فضا برای رقابت آزاد باز است تا هر شبکه تلویزیونی که خدمت و کیفیت بهتری در پخش و تولید محتوا دارد، بتواند میهمان خانههای مخاطب شود. هرچند شاید مخاطب هم مجبور شود اندکی پول برای تماشای این زیبایی بپردازد، ولی آنوقت دیگر خیالش راحت است که نقد و نگاه یکطرفهای به او خورانده نمیشود و قرار نیست با دیدن لحظه به لحظه برمدارماندگان، با آگهیهای ریزودرشت، زیرنویسها و تبلیغات عجیب و غریب که به میانه میدان هم کشیده شده و تولید محتوایی که فاقد جذابیت و کیفیت است، لذت تماشای یک بازی فوتبال از او سلب شود.